به گزارش خبرنگار خبرگزاری خارگ آنلاین طاهره برزگر : رادیو بوشهر دارد آهنگی محلی پخش می کند ٬ که ناگهان صدای موسیقی قطع می شود و این صدا در خانه می پیچد(( شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ صدایی که هم اکنون می شنوید اعلام وضعیت قرمز است)). صبر نمیکنم حرف مجری تمام شود ٬ می دوم توی اتاق و دخترم فروغ که شیر خوار است را بغل می کنم و داد می زنم فریدون ٬ فریده٬ فرشاد٬ فیروزه...بمباران !! می دویم زیر درخت لیل داخل حیاط پناه می گیریم. حالا همسایه مان خانم گودرزي و همسرش به علاوه دختراشان صفورا هم کنار ما سنگر گرفته اند.زمین زیر پایمان می لرزد و از سمت مخازن نفتی دودی سیاه به آسمان می رود. خانم گودرزي زیر لب ذکر می گوید و من به فرزندانم می نگرم که همگی ترسیده اند. صدای تیر اندازی هر لحظه بیشتر می شود و حالا غرش هواپیما را می توان با گوش شنید. به آسمان نگاه می کنم٬ تا به الان هواپیمای جنگی به این نزدیکی ندیده ام. از انتهای خیابان کمانه می کند و می آید سمت ما ٬ خلبان ها کلاه سفید به سر دارند. میان غرش هواپیما٬ بچه ها هم شروع می کنند به جیغ کشیدن٬ در آخرین لحظه هواپیما را می بینم که بمبی سیاه از زیر شکمش رها می شود و دقیقاً می آید می خورد به درخت لیلی که زیرش پناه گرفتیم. چشمانم را باز می کنم نوزادم فروغ را میبینم که بالای درخت است و آتش نشان ها از بین شاخه های لیل اورا که درخت همچون مادری در آغوشش گرفته سالم پایین می آورند. یکی از پرستارها هم روی خانواده گودرزی و فرشاد و فیروزه پارچه ای سفید می کشد. شاخه لیل روی قفسه سینه ام سنگینی می کند٬ نفس هایم به شماره افتاده ٬ خانم جوان پرستار انگشتش را روی مچ دستم می گذارد و رو به همکارانش فریاد می زند (( نبض ندارم...)).
متن فوق قسمتی از کتاب ( چند می گیری تا جزیره ناخدا؟) اثر آقای سید حسن رضوی است . این داستان واقعی ،از زبان بانوی شهید خانم نعیمه دریا چین نوشته شده است که در تاریخ ۱۱شهریور ۱۳۶۴ بر اثر اصابت بمب هواپیماهای رژیم بعثی عراق به منازل مسکونی شرکت نفت خارگ٬ همراه دو فرزند ٥و ٤ساله اش ( فیروزه و فرشاد مژده) شهید شدند. در این حادثه يك بانوي آموزگاربه همراه همسر شان آقاي گودرزي از كاركنان محترم صنعت نفت و فرزندشان ،به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.هم اکنون در خارگ کوچه شهیدان مژده و پارک شهید گودرزی یادآور خاطرات این عزیزان است.ياد اين مادران فداكار هرگز از خاطر نخواهد رفت.