بحرانهایی که تمدن غربی با آنها در طول سه سدۀ گذشته روبهرو بوده و اکنون خود را در قالب روبناهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آشکار ساخته، در هویت فلسفی، ارزشی و اخلاقی آن ریشه دارند.
به گزارش خبرگزاری مهر، حسین رمضانی مدیر مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن و عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به آیندهنگری تعاملات تمدنی غرب، شرق و اسلام در دوران کرونایی پرداخته است: اقتصاد سیاسی مهمترین عامل روبنایی و در عین حال نشانگر تغییرات و تحولات تمدنی است. مشاهدۀ عوامل مؤثر بر وقوع دو جنگ جهانی در قرن بیستم و ظهور قدرت و هژمون ایالات متحدۀ آمریکا بهمثابه رهبر بلوک غرب و جهان لیبرال سرمایهداری و مناقشات آن با بلوک شرق به رهبری اتحادیۀ جماهیر شوروی و فروپاشی آن و تمامی حوادث پس از آن و اینک مشاجرات آمریکا با چین، نشاندهندۀ نقش محوری اقتصاد سیاسی است. این معنا، آموزۀ محوری تأملات فلسفی و اقتصاد سیاسی کارل مارکس است. چرا چنین است؟ چرا در عِداد عوامل زیربنایی معرفتی، ارزشی، اخلاقی و فرهنگی و دیگر عوامل روبنایی و انضمامیِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، اقتصاد سیاسی عامل و نشانگر محوری است؟ از منظر مارکس، پاسخ به این پرسش را باید با توجه به هویت و بنیادهای اندیشهای و اخلاقیِ تمدن غربی و نظام سرمایهداری بهمثابه ماهیت و صورتبندی تمدنی دوران مدرن فهم نمود. بهبیاندیگر، اقتصاد سیاسی برآیند همۀ مؤلفههای هویتی و غایت نظام سرمایهداری بهمثابه صورت نظم تمدنی در دوران مدرن است. در نظام سرمایهداری همۀ عوامل زیربنایی و روبنایی در خدمت تحقق اهداف اقتصاد سیاسی هستند. در تحلیلی که ماکس وبر نیز از روند تکوّن دوران مدرن به دست میدهد، اقتصاد سیاسی از چنین موقفی برخوردار است تا جایی که مذهب، انسجام سیاسی و روابط بینالملل، ثبات اجتماعی، انضباط نهادی و صوری اجتماع، توسعۀ علم و تکنولوژی، گسترش صنایع، خلق و انباشت ثروت و دستاندازی آزادانه به طبیعت و تخصیص منابع بر اساس منافع بیشینه و… همه و همه، درنهایت باید منتج به گسترش و عمیقیافتگی اقتصاد سیاسی شوند. در واقع، اقتصاد سیاسی محور اساسی قدرت در دوران جدید محسوب میشود. با التفات به این مطلب که اقتصاد سیاسی بر پایۀ بنمایههای هویتی و ساخت ماهوی و صوری تمدن معاصر یعنی نظام سرمایهداری، شاخص و نشانگر محوری صعود یا افول قدرت است، به نظر میرسد، در اثر وقوع همهگیری کرونا، کشورهای غربی و اساساً تمدن غربی دچار بحران و افول فزاینده شدهاند؛ افولی که میتواند منجر به انتقال اهرمهای قدرت اقتصادی و سیاسی از غرب به شرق شود. بر اساس پیشبینی صندوق بینالمللی پول، اقتصاد آمریکا در سال ۲۰۲۰ حدود ۶ درصد افت خواهد کرد و افت اقتصادی منطقۀ یورو نیز به ۷٫۵ درصد خواهد رسید. این در حالی است که صندوق بینالمللی پول رشد اقتصادی چین در سال ۲۰۲۰ را ۱٫۲ درصد پیشبینی کرده است، آن هم پس از افت ۶٫۷ درصدی رشد اقتصادی چین در سه ماه نخست سال جاری. تنها گروهی از کشورهای جهان که پیشبینی شده رشد اقتصادی مثبتی خواهند داشت، کشورهای شرق آسیا با رشد حدود یک درصد است. علاوهبر افت شاخصهای اقتصادی، وضعیت اجتماعی و سیاسی در غرب در اثر کرونا دچار آشفتگی و عدم انسجام و بیثباتی شده است تا جاییکه بروز اعتراضات اجتماعی و کاهش تراز اعتماد اجتماعی میان مردم و دولتهای غربی در سطح ملی و ظهور نشانههای ملیگرایی در اروپا و یا تجزیهطلبی در آمریکا به عیان و از زبان دولتمردان یا مقامات رسمی، به اخباری پرتکرا تبدیل شدهاند و پیوسته در رسانهها شنیده میشوند. با این حال، پرسش آن است که آیا اتفاق در حال وقوع، فقط انتقال قدرت از غرب به شرق و ظهور قرائت و گونهای چینی از نظام سرمایهداری است؟ قرائتی که پیرنگ آموزههای کنفوسیوسی و فرهنگ شرق را با خود همراه دارد ولی در بنیاد فکری فلسفیاش، امتداد تمدن غرب در شرق است. [۱] در این صورت تغییرات تمدنی محدود به انتقال جغرافیای سرمایه و سرمایهداری و احیاناً تغییر برخی ابعاد غیرذاتی و صوری تمدن غرب خواهد و تغییر هویتی و ماهوی اصیلی را شاهد نخواهیم بود. اگر چنین باشد، تنها تغییر مهمی که در افق تمدنی آینده، احتمال وقوعش میرود آن است که سرمایه، خود را از طریق شرکتهای چندملیتی و فراملیتی بیش از پیش به سمت شرق سوق خواهد داد و در تناسب با مظاهر صوری و مقتضیات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شرق، خود را بازسازی مینماید؛ و در این صورت، هم غرب را که خاستگاه تاریخی و تمدنیاش است و هم شرق را که موطن جدید است در اختیار میگیرد. بسیاری از تحلیلگران اقتصادی و سیاسی مستوای تحلیل تمدنیشان از جهان پساکرونا در چارچوب چنین نگرشی صورت یافته است. با وجود این، پرسش سترگ آن است که آیا علیرغم نقش محوری اقتصاد سیاسی در معادلات تمدنی دوران معاصر، همۀ تغییرات بر مدار تغییرات اقتصادی و سیاسی رقم خواهند خورد؟ به زعم نگارنده، چنین نیست؛ بحرانهایی که تمدن غربی با آنها در طول سه سدۀ گذشته یعنی قرن نوزده، بیست و بیستویک روبهرو بوده است و اکنون خود را در قالب روبناهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آشکار ساختهاند، در هویت فلسفی، ارزشی و اخلاقی این تمدن، ریشه دارند. این بنمایهها و ریشههای بحرانآفرین، پیوسته قرین سرمایهداری بودهاند و خواهند بود حتی اگر سرمایهداری از غرب به شرق کوچ نماید و خود را در قالب آموزهها و نمادهای خاور دور بازیابی نماید. چه اینکه باید توجه داشت، نظام سرمایهداری بهمثابه صورت زندگی در قالب تمدن مدرن، گرانبار از بنیادهای معرفتی، ارزشی و اخلاقی است و هرگز از آن ریشهها منعزل نخواهد بود. نظام سرمایهداری، این بنیادها را که برسازنده هویت وجودیاش هستند از طریق سازماندهی به ذهنیت، انگیزشآفرینیهای متاعی و مدیریت نهادی رفتار فرد و جامعه به هویت فرد و جامعه القا مینماید. ازاینرو، بسط تمدنی سرمایهداری در شرق منطقاً میتواند آن سامان را هم آبستن بحرانهای خود نماید؛ بحرانهایی از سنخ افول معنویت، بیمعنایی زندگی و از بین رفتن ارزشهای الهی و فطریِ انسانی، بیاعتبار شدن معیارها و اصول ثابت اخلاقی و مظاهر والای فرهنگی و قومی، عمیقتر شکاف طبقاتی، از هم پاشیده شدن نهاد خانواده و تنهایی مفرط انسان. این بحرانها نتیجۀ تبعی سیطره و عینیتیافتگی مبانی معرفتی، اخلاقی و فرهنگیِ غرب مدرن هستند؛ مبانیای نظیر: تقدسزدایی و دنیویسازی حقایق الهی و دینی، انسانگرایی خودبنیاد، تفوق عقلانیت ابزاری بر عقلانیت دینی، استعلایی و تاریخی و مواجهۀ ابزاری با همه چیز و ازجمله انسان و جوامع دیگر، منفعتطلبی ناشی از خودمحوری متورم، مادی و متاعی شدن همۀ مناسبات و حالات انسانی، کمیتگرایی و اشتغال صِرف به مشغولیات لذتجویانهای که همراه با تولید و مصرف بیشینه و تخریب محیطزیست هستند. اما، مواجهۀ مناسبتر، متعادلتر، اخلاقیتر و در یک کلام انسانیتر شرق با فاجعۀ کرونا، نشان داد نظام معرفتی، اخلاقی و فرهنگی شرق، در قیاس با توانسته است به موطن خود قوام معنایی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بهتری ببخشد و هنوز در برابر بحرانهایی از سنخ بحرانهای جوامع غربی مقاوم بیشتری دارد. با این حال، همانطور که در یادداشت دیگری تحتعنوان «انقلاب اسلامی، الگویی تمدنی و تکاپوی بودن» متذکر شدم، سبک زندگی در خاور دور، علیرغم تلاش فراوان دولتهای آن دیار برای حفظ اصالتهای معرفتی، اخلاقی، فرهنگی و هنجاریشان، در مسیر همنوایی هرچه بیشتر با فرهنگ غربی قرار دارد. این اتفاق، ناشی گسترش اقتصاد سیاسی سرمایهداری در آن حوزۀ فرهنگی و جغرافیایی است. پیرو بسط اقتصاد سیاسی، سایر مؤلفههای زیربنایی و روبنایی نیز بهتدریج در اثر ارتباط درونی و فرایندی میان مؤلفههای توسعه و پیشرفت به سوی تغییر مطابق با مبانی هویتی و ماهوی نظام سرمایهداری سوق مییابند. به هر حال، این خصیصۀ استعماری نظام سرمایهداری است که پیوسته بسان یک انگل نیازمند میزبانی است که خود را در آن گسترش داده و ذخایر آن را بلعد و به تعبیر کنایی مارشال برمن در کتاب تجربۀ مدرنیته به دود تبدیل نماید. باید توجه نمود، نظام سرمایهداری در مسیر تحقق اهدافش از اِعمال هیچگونه خشونتی پرهیز ندارد؛ از خشونت میلیتاریستی گرفته تا خشونت شناختی و انگیزشی. استعمار سرمایهدارانه در لایههای نوین شناختی و انگیزشی، در بستر جامعۀ اطلاعاتی کنونی، سیطرۀ عمیقتر و وسیعتری یافته است؛ و پیوسته با استفاده از ابزارهای رسانهای و سایبرنتیک در حال سازماندهی به افکار و ذهنیتها در چارچوب الگوهای معرفتی، فرهنگی و رفتاریِ مؤید خودش است و در راستای تحقق اهدافش به هرگونه اقدامی دست میزند؛ اقداماتی که فاجعۀ کرونا در برابر نتایج آنها بسیار کوچک است. ایبسا همهگیری کرونا، با لحاظ شواهدی که دلالت بر دستساخت بودن ویروس کوید ۱۹ دارند، یکی از اقدامات نظام سرمایهداری باشد. به هر حال، چه کرونا انسانساخت باشد و آغاز یک دورۀ جدید از جنگهای بیولوژیک در گسترۀ جهانی قلمداد شود و چه یک روند طبیعی ناشی از تکامل زیستی، آنچه در مستوای تحلیل تمدنی مهم است آن است که تغییرات و تحولات تمدنی را باید در بستر بنمایههای هویتی تمدن ملاحظه نمود و به تحلیلهای روبنایی اکتفا ننمود. چنین مستوایی از تحلیل ما را به این بصیرت رهنمون مینماید که برای گذر از بحرانهای برآمده از تمدن مادی مدرن، باید افقی فرامادی و معنوی گشود. در این دوران، چنانکه تمدنپژوهان غربی نیز بدان اذعان دارند، تمدنی که قویترین و استوارترین ظرفیت تمدنی را فرا راه انسان معاصر گشوده دارد، تمدن اسلامی است؛ و به همین دلیل، مواجهۀ غرب با اسلام مواجههای ذاتی و بنیادین است. تمدن نوین اسلامی، امکانی گشوده به روی آیندۀ تاریخ انسانیت است و این ظرفیت را داراست تا با عبور از تنگنای تمدن مادی معاصر میان آسمان و زمین، افق توسعه و تعالی را ترسیم و تحقق بخشد. منظور ما از عبور، نفیِ صِرف نیست بلکه منظور فرارفتن تکاملی و دیالکتیکی است که مستلزم شناخت تمدن دیگر و تحلیل انتقادیِ آن بر پایۀ شناخت دقیق و موقف استواری است که از هویت خود آگاهی دارد. نتیجۀ چنین مواجههای نیل به مستوای جدیدی از کمال و رشدیافتگی است که تجارب تاریخیِ ملل و تمدنهای دیگر را بهمثابه عبرت درنظر گرفته و از آن برای ره یافتن به بصیرتی نوین و راهگشا برای اصلاح و تکمیل روند تکامل تاریخی خود استفاده مینماید. درنهایت، به نظر میرسد، گرچه تمدن شرق و به طور خاص تمدن کنفوسیوسیِ چین در متغیرهای روبنایی اقتصاد سیاسی در حال ربودن گوی سبقت از تمدن غرب است لکن به لحاط هویتی در بستر تمدن غرب قرار دارد و در مواجهۀ بنیادین معرفتی، ارزشی، اخلاقی و فرهنگی با آن توان عبور از مدرنیسم را ندارد. این مدعا در جای دیگری باید تفصیل یافته و بهصورت مستدل تبیین شود لکن یکی از مهمترین نقصانهای تمدن شرق آن است که بنمایههای معرفتی و معنوی خود را به لحاظ تاریخی نتوانسته است حفظ نموده و بدان در واقعیت اجتماعی امتداد نهادی بخشد. وضعیت هویتی ژاپن امروز، بیش از کرۀ جنوبی و چین و دیگر کشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا، مؤید چنین مدعایی است. تمدن اسلامی و به طور خاص تمدن اسلامی ایرانی و تشیع توانسته است به لحاظ علمی و عملی، نظام اعتقادی، اخلاقی و فقهیاش را پیوسته در تناسب با مقتضیات زمان و مکان حفظ نموده، امتداد و تکامل بخشد. بهویژه تحقق انقلاب اسلامی و ایجاد تجربۀ حکمرانیِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای ایران اسلامی در گام نخست انقلاب، توانستهاست به تکامل تجارب تمدن اسلامی ایرانی در زمینۀ ایجاد یک نظام معرفتیِ منتج به فرهنگی الهی انسانی که ثمرۀ آن نظامسازی، دولتپردازی و جامعهسازی بر وفق عقلانیت اسلامی ایرانی است کمک شایانی نماید. بالندگی این شجرۀ طیبه که ریشه در معارف قرآن و عترت دارد، با تحفظ بر عقلانیت اسلامی ایرانی و با بهرهگیری از عبرتهای تاریخ پرفراز و نشیب ایران اسلامی بهویژه تاریخ دوران معاصر، میتواند موجب خیزش نوین تمدن اسلامی ایرانی شود. این مسیری است که امید در گام دوم انقلاب اسلامی با قوت و دقت مضاعف پی گرفته شود. نقش نظام عقاید، اخلاق و فقه شیعی در شکلدهی به عقلانیت اسلامی ایرانی بر مبنای منهج اجتهاد آنگونه که در مکتب اهل بیت و در سنت علمی و حوزوی مدارس شیعی بیش از هزار سال تجربه و سخته شده است و استنطاق از قرآن کریم و متون روایی و عینیتیافتگی تاریخی و تمدنی این عقلانیت در وجوه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعۀ ایران اسلامی، ویژگی برتریبخش به تمدن اسلامی ایرانی در مقایسه با تمدن شرق است. اکنون تفصیل بیشتر این مطلب را به یادداشتهای آتی حواله میدهیم. [۱] نگارنده در یاداشت کوتاه دیگری تحت عنوان «انقلاب اسلامی، الگویی تمدنی و تکاپوی بودن» مشخصههای اقتصادی و سیاسی سرمایهداری ظهور یافته در چین را به اختصار تمام تشریح نموده است.