در جامعه مدرن همواره در معرض ریسک قرار داریم و برای محافظت از خود مجبور به استفاده از پروتز هستیم. اگر این تکرار بدل به سبک زندگی شود، رفته رفته مؤلفه انسان - پروتز شکل میگیرد.
خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: شیوع ویروس کرونا باعث شد تا جوامع به تعلیق رفته و به وضعیتی پاندمیک دچار شوند. تأثیر این ویروس بر همه دستاوردهای بشری در حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد باعث شد تا متفکران به بحث پیرامون آن بپردازند و در فهمش تلاش کنند. کرونا نشان داد که فقط یک پدیده پزشکی نیست، بنابراین برای فهمش باید اصحاب اندیشه، جامعه شناسان و اهالی فرهنگ نیز به سراغش بیایند. کرونا نشان داد که طریق زندگی و سیر و سلوک ما در جهان اشتباه است و باید تغییر پیدا کند. یافتن نظامی برای پس از کرونا نیازمند فهم کروناست. درباره این موضوع با دکتر حمیدرضا شعیری، به گفتوگو نشستیم. شعیری دکترای نشانهمعناشناسی از دانشگاه لیموژ فرانسه دارد و هماکنون به عنوان استاد در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس مشغول تدریس و پژوهش است. «تجزیه و تحلیل نشانهمعناشناختی گفتمان»، «مبانی معناشناسی نوین»، «نشانهمعناشناسی دیداری»، «نشانه - معناشناسی ادبیات: نظریه و روش تحلیل گفتمان ادبی» و «ققنوس؛ راهی به نشانهمعناشناسی سیال» (مشترک با ترانه وفایی) عناوین شماری از آثار تألیفی منتشر شده اوست. ترجمههای «نقصان معنا؛ عبور از روایت شناسی ساختارگرا: زیبایی شناسی حضور» نوشته آلژیرداس ژولین گرمس و «سماع زندگان» اثر ژان پیر پاستوری نیز در کارنامه علمی شعیری وجود دارد. او بیش از صد مقاله علمی و پژوهشی داخلی و خارجی در حوزه نظریهپردازی و تحلیل نشانهمعناشناختی گفتمان تولید کرده است. یکی از دغدغههای شعیری در حوزه فرهنگ مساله سبک زندگی و سپهرهای نشانهای آن است و مقالات او در این حوزه تا حدودی برداشتهای سطحی از این موضوع را به کناری زدهاند. بسیاری کرونا را یک رخداد به معنای بدیویی آن نامیده و دربارهاش بحث کردهاند. درباره وجوه تهدیدآمیز کرونا در عصر حاضر چه نظری دارید؟ پرسشی در مقابل سوال شما مطرح میکنم، آیا فقط کروناست که جان انسانها را میگیرد و آیا ما فقط در معرض تهدید کرونا هستیم؟ قطعاً خیر. ما انسانها همواره در معرض تهدید قرار داریم. آیا سرطان، آلودگی هوا، گازهای گلخانهای، نابودی منابع طبیعی و جنگلها، گرم شدن زمین و… تهدید نیستند و جان انسانها را نمیگیرند؟ آیا امروز میتوان از انسان دو وجهی یعنی نیمی انسان و نیمی چیز دیگری (مثلاً شیء) صحبت کرد؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است. سانتورها اگر دوجهی بودند، اسطوره و قدرتمند بودند، اما انسان امروز اگر دونیم شود و نیمی از آن انسان و نیمی دیگر چیزی دیگر باشد، ضعیف و در خطر است پرسش بعد که باید واقعاً به آن فکر کرد این است که ما برای نسلهای بعدی چه چیزی را به ارمغان خواهیم گذاشت؟ نمیتوان سادهانگارانه از برابر این پرسش جدی عبور کرد. آیا ما همه چیز را نابود خواهیم کرد و جهانی را به نسلهای بعدی تحویل خواهیم داد که در آن فقر، فقر طبیعی، فقر انسانی و فقر اجتماعی بیداد میکند؟ این پرسشی بسیار جدی است و کرونا باید زنگ بیداری، آگاهی و خطر باشد. بنابراین همه چیزِ کرونا منفی نیست و به ما یادآوری میکند که همواره در معرض تهدید قرار داشته و داریم. اما چرا کرونا جدی شد؟ تنها فرق آن با دیگر تهدیدها در سرعت شیوعاش است. کرونا هم سرعت شیوع و هم سرعت اثرگذاری بالایی دارد و به همین دلیل بیشتر از سایر تهدیدها به چشم آمد. تهدیدهای دیگر آرام آرام جان انسانها را میگیرند و سرعت کرونا را ندارند و به همین دلیل نیز به اندازه این ویروس توجهات را به خود جلب نکردهاند. ما در برابر آنها چه برنامهای داریم؟ بنابراین همانطور که اشاره کردم کرونا برای ما باید آموزههایی جدی هم به همراه داشته باشد. بر این اساس انسان و جامعه پساکرونایی چه مختصاتی خواهند داشت؟ تحلیل شما چیست؟ برای پاسخ به این سوال من ابتدا باید اسطوره سانتورها یا کنتاروسها را برای شما تعریف کنم. سانتورها نیمی انسان و نیمی اسب بودند. در هنر دورههای گذشته بویژه نقاشیها ما شاهد موجوداتی هستیم که نیمی انسان و نیمی حیوانند. در این دسته از موجودات سانتورها بسیار معروفتر از بقیه هستند چرا که ویژگیهای خاصی داشتند. آنها قابلیت استتارشان بسیار بالا بود و چون قدرت پیشگویی و سحر هم داشتند خود را برتر از انسانها میدانستند. پس سانتورها دو وجهی هستند: نیمی انسان و نیمی اسب. از این اسطوره من میخواهم به بررسی جامعه فعلیمان بپردازم و ضمن آگاه کردن مخاطب از شرایط موجود یک هشدار نیز بدهم. آیا امروز میتوان از انسان دو وجهی یعنی نیمی انسان و نیمی چیز دیگری (مثلاً شیء) صحبت کرد؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است. سانتورها اگر دوجهی بودند، اسطوره و قدرتمند بودند، اما انسان امروز اگر دونیم شود و نیمی از آن انسان و نیمی دیگر چیزی دیگر باشد، ضعیف و در خطر است. انسان – پروتز یعنی انسانی که یک وجهش انسان است و وجه دیگرش پروتز. این پروتز را من به صورت ماسک میبینم چند سال پیش در همایش نشانه شناسی سبک زندگی این هشدار را دادم و امروز نیز دوباره تکرار میکنم که اگر بشر امروزی نتواند مسائل و مشکلات جامعه خود یا مشکلات سبک زندگیاش را حل کند یا حداقل به سمت بهبود این مشکلات حرکت نکند، تبدیل به انسانی میشود که دگر نیمی از او انسان نیست. این دو وجهی شدن را من در انسان – پروتز میبینم. انسان – پروتز یعنی انسانی که یک وجهش انسان – یعنی همین موجودی که ما هستیم – است و وجه دیگرش پروتز. این پروتز را من به صورت ماسک میبینم، هرچند که انواع و اقسام دارد. پروتزها وسایل و ابزارهایی هستند که به کمک انسان آمده و بوسیله آنها یکی از روندهای زندگی انسانی بهبود پیدا میکند. به عنوان مثال ما با تلسکوپ و عینک روند دیدن را بهبود میبخشیم و با عصا روند حرکت کردن و راه رفتن را. پروتزها نقشهای دیگری هم دارند که نمیخواهم وارد آنها شوم. چرا ماسک از دید شما یک پروتز است؟ ماسک هم ابژهای است که انسان امروز مجبور به استفاده از آن است تا خودش را استتار و مخفی کند. امروزه انسان جهان مدرن مجبور است تا در شرایط و موقعیتهای مختلف از ماسک استفاده کند. ماسک وسیلهای است که به ما افزوده میشود و هر وسیلهای که به ما افزوده شود و ما مجبور به استفاده کمکی از آنها شویم، پروتز است. در جامعه امروز پروتز را ابتدا در شرایط آلودگی هوا تجربه کردیم. هرگاه که در فصل پاییز هوا آلوده شد ما مجبور به استفاده انواع و اقسام ماسک شدیم تا شرایطمان بهبود پیدا کند. امروز که در شرایط کرونا به سر میبریم نیز به پروتز پناه آوردهایم و این پروتزها بجز انواع و اقسام، لایههای متفاوتی هم دارند از پوشش جلوی صورت و عینک گرفته تا حتی لباسهای مخصوص مکانهای میکروبی. این اشیا همه پروتز هستند و ما را استتار میکنند. چرا پروتز از لحاظ انسانی ما را دو وجهی میکند؟ به این دلیل که نیمی از ما انسان در همان شرایط عادی باقی مانده اما نیمی دیگر پشت یک ابزار یا ماسک که پروتز است، مخفی میشود. در این صورت ما قدرت و امکان ارتباط مستقیم برای بروز وجه کامل انسانیمان را از دست خواهیم داد. پس پروتز امروز دارد بدل به بخشی از زندگی ما میشود و اگر مراقب نباشیم و مواظبت نکنیم تبدیل به انسان - پروتز خواهیم شد و آنگاه است که از دیدن همدیگر محروم میشویم و این یک هشدار جدی و واقعی است. ما در دورانی نه چندان دور ناچاریم که همواره با پروتز یعنی با این ماسکها زندگی کنیم، چرا که در جهانی زندگی میکنیم که یک روز آنفلوآنزا به ما حملهور میشود، روزی دیگر سارس، یک روز کرونا یا میکروبهای دیگر. همچنین ممکن است در مناطق مختلف جغرافیایی درگیری نظامی شده و آلودگی شیمیایی ایجاد شود. شرایط آب و هوایی و آلودگی زیستی نیز ما را مدام مجبور به استفاده از ماسک کرده و میکند. پروتز امروز دارد بدل به بخشی از زندگی ما میشود و اگر مراقب نباشیم و مواظبت نکنیم تبدیل به انسان - پروتز خواهیم شد و آنگاه است که از دیدن همدیگر محروم میشویم و این یک هشدار جدی و واقعی است پس در جامعه مدرن همواره در معرض ریسک و خطر قرار داریم و برای محافظت از خود مجبور به استفاده از پروتز هستیم. منتها اگر این تکرار بدل به سبک زندگی شود، یعنی انسان دیگر نتواند پروتز را کنار بگذارد، به دلیل تهدیدهای بسیار رفته رفته مؤلفه انسان - پروتز شکل میگیرد. در این صورت انسانها از دیدن و رؤیت همدیگر محروم خواهند شد. این محرومیت بخشی از تاریخ و فرهنگ ما و همچنین بخشی از حضور اگزیستانسیالیستی و بسیاری از روابط انسانیمان را تحت شعاع قرار میدهد. تولد انسان – پروتز که من آن را به نااسطوره (انسان جامانده از قدرت اسطورهای) تعبیر میکنیم، یعنی نیمی انسان و نیمی پروتز، یک خطر جدی و حتی فاجعه برای بشر آینده است. به عبارتی مواجهه انسان با «دیگری» با اشکال مواجه میشود. چه باید کرد که این انسان- پروتز شکل نگیرد؟ نجات پیدا کردن از انسان - پروتز رسیدن به مهمترین موهبت الهی، یعنی بهرهمند شدن از حضور، چهره و روی خوش «دیگری» است. اگر انسان نمیخواهد که پشت پروتز استتار شود و چهره «دیگری» را از دست بدهد، راهی به جز بازگشت به اخلاق ندارد. اخلاق در یک کلمه یعنی انسان مسئول که در قبال خود و دیگری مسئول است. بازگشت به اخلاق نیز یعنی تغییر در سبک و ریتم زندگی. یعنی دست برداشتن از حرص و طمع بیش از اندازه. بازگشت به اخلاق یعنی بازگشت به آرامش. غارتها، چپاولها و اختلاسها همه بر اثر خودخواهی و زیاده خواهی شکل گرفتهاند. این دو هم که تهدید جدی برای جوامع هستند، بر اثر از دست رفتن اخلاق شکل گرفتهاند. بازگشت به اخلاق یعنی چه؟ یعنی آشتی دوباره با تجربههای زندگی، آشتی دوباره با طبیعت و هوای پاک، یعنی ترک مصرف گرایی محض، بازگشت به جامعه مبتنی بر دیالوگ و گفتوگو محوری، پرهیز از انقباض اخلاقی و پرهیز از حذف، پرهیز از انباشت ثروت در چند نقطه و... بنابراین دوران پساکرونا باید دوران راستیآزمایی باشد. هر آن چیزی را که پیش از دوران کرونا از دست دادهایم، در دوران پساکرونا اگر آن را در دست بگیریم میتوانیم امیدوار به احیایش باشیم. بنابراین پساکرونا دوران احیاست: احیای اخلاق، تعامل، احترام به دیگری، احترام به حقوق دیگری، احترام به اموال عمومی، احترام به منابع طبیعی، احترام به منابع مالی، بازگشت به همزیستی مسالمت آمیز و بازگشت به جامعه گفتوگو محور، بازگشت به دوران صلح و آشتی با خود و آشتی با دیگری بر اساس موازین اخلاقی و بر اساس حس مسئولیت پذیری. تخریب طبیعت توسط انسان که باعث تغییر اکوسیستمها و گرم شدن زمین شده شاید قدمتی به اندازه یک قرن داشته باشد. وقتی شما توصیه به اخلاق و احیا میکنید، به مولفهای خواهیم رسید که هراسی در دل انسان میاندازد؛ هراس از اینکه علم و تکنولوژی باید به زیست بهتر انسانها در زمین کمک میکرد، اما کرونا به ما ثابت کرد که این روند تاکنون برعکس بوده است. قدم نخست برای این احیا چیست؟ همانطور که گفتم من کرونا را یکسره منفی نمیبینم. کرونا زنگ خطر و هشداری برای انسان است که سالهاست اخلاق را گم کرده. باید اینجا این جمله دکارتی را که «من میاندیشم پس هستم» به این صورت تغییر بدهیم که «من مسئول هستم پس هستم.» تحول این جمله دکارتی باید آموزه امروز ما باشد. نجات پیدا کردن از انسان - پروتز رسیدن به مهمترین موهبت الهی، یعنی بهرهمند شدن از حضور، چهره و روی خوش «دیگری» است. اگر انسان نمیخواهد که پشت پروتز استتار شود و چهره «دیگری» را از دست بدهد، راهی به جز بازگشت به اخلاق ندارد اگر مسئولیت، اخلاق مسئولانه و مسئولیت پذیری را احیا نکنیم و اگر به بازنگری رابطهمان با دیگری نپردازیم، چیزهایی را از دست خواهیم داد که بر اثر آنها انسان بودن و زیستن روی زمین را برای ما دشوارتر از قبل خواهد کرد. بنابراین دوران پساکرونا باید یک شروع جدید برای ما باشد، درست مانند یک تولد جدید. باید در این دوران آهنگ زندگی را تغییر دهیم و برای این تغییر باید به مولفههایی که برای شما برشمردم، توجه شود. انسان خردمند و آگاه انسانی است که در هر اتفاقی بجز تحمل آسیبهای آن، درسی برای آینده میآموزد. من در تحلیلم برای اینکه در جهان پساکرونا چه کنیم، میخواهم انسان و نگاه ایدئولوژیک را در برابر نگاه اتیک و مسئولمحور قرار دهم. ایدئولوژی همان ساختارها یا باورهای ثابت انسانهاست که بر بایدها و نبایدها استوار است و بر عمل کردن به این بایدها و نبایدها اصرار و تاکید وجود دارد. در مقابل اتیک یک امر اخلاقی و ارادی است که انسان مسئول تولید میکند. ایدئولوژی انسان مسئول تولید نمیکند. یکسری دستورالعملهایی را بوجود میآورند و میگویند که انسان بر اساس تجویز و قواعد و اصول باید اینگونه باشد و اینگونه عمل کند. به عبارتی انسان ایدئولوژیک یعنی انسان پیرو. اما انسان اتیک آگاه، مسئول و خردمند است که قدرت و اراده تصمیم گیری دارد. انسان اتیک هم مسئول خودش است و هم مسئول دیگری و هم در مقابل جامعه مسئولیت دارد. اتیک نوعی از اخلاق است که من به آن میگویم اخلاق مرامی و مسلکی. اتیک ارادهای است که بر مبنای مسئولیت در برابر دیگری تعریف میشود. بنابراین اتیک فضیلت است و فلاسفه نیز اتیک را بیشتر تحت عنوان فضیلت به کار بردهاند. نگاه انسان اتیک همواره به دیگری است. انسان اتیک در دیگری همنوعی را میبیند که باید برای خدمت به او همواره به طرزی مسئولانه حاضر باشد. در دوران کرونا داشتن نگاه اتیکی را تمرین کردیم. کرونا به ما یاد داد که از انسان ایدئولوژی یعنی انسانی که فقط مبتنی بر اصول و بایدهاست به انسان اتیک و مسئول بازگردیم و یا اینکه نگاه اتیکی را در کنار نگاه ایدئولوژیک قرار دهیم. به همین دلیل مساجد، تکیهها و مکانهای زیارتی و مقدس هم تعطیل شدند. در اینجا مسئولیت بالاتر از ایدئولوژی ایستاده است. بنابراین پساکرونا باید دورانی باشد که در آن انسان مسئول بتواند بین خدا، دین، جهان و زیستن با شعور و زیستن آگاهانه و طبیعت یک ارتباط صلح آمیز برقرار کند. اینکه کرونا را یک «رخداد» خواندهاند نیز یک دلیلش همین سخنان شماست. کرونا نشان داد که فقط یک پدیده مربوط به حوزه پزشکی نیست، بلکه به قول شما توانایی این را دارد که یک نظام معرفتشناسی نوینی را جلوی انسان بگذارد! در دوران کرونا متوجه بسیاری از اشتباهات بشر در جوامع مختلف و به طور کل در طبیعت شدیم. ما آموختیم که زمین و طبیعت را به شدت آلوده کردهایم. آگاه شدیم که گازهای سمی در طبیعت پخش شدهاند. آموختیم که طبیعت از دست ما در انقباض بود و شدیداً تحت فشار. آموختیم که همواره در حال دست درازی به منابع طبیعی بوده و هستیم. آموختیم که اکوسیستم را به خاطر دخالت بسیار اغراق آمیزمان به هم زدهایم. به همه این آموزهها در دوران شیوع کرونا رسیدیم. چرا که در این دوران طبیعت، جنگلها، آبهای طبیعی و آسمانها از چنگ ما رها شدند و به همین دلیل هم آسمان و هم زمین دوباره رنگ خود را پیدا کردند. انسان اتیک آگاه، مسئول و خردمند است که قدرت و اراده تصمیم گیری دارد. انسان اتیک هم مسئول خودش است و هم مسئول دیگری و هم در مقابل جامعه مسئولیت دارد. اتیک نوعی از اخلاق است که من به آن میگویم اخلاق مرامی و مسلکی در طول دههها به دلیل کنشهای اغراق آمیز و استفاده بسیار انقباضی از منابع طبیعی، آنقدر طبیعت را تحت فشار قرار داده بودیم که مادر هستی لحظهای برای بازسازی خود فرصت نداشت. دخالت بیش از حد ما در اکوسیستم باعث شد تا طبیعت امکان بازسازی خود را پیدا نکند. این در صورتی است که طبیعت باید خود را بازسازی کند و ما این امکان را از او گرفته بودیم. حال که در دوران کرونا به این آموزه بسیار مهم رسیدیم، چرا نباید دوران پساکرونایی دوران تولدی جدید یا رنسانسی دیگر در زندگی بشر باشد؟ شیوع کرونا، دوران بازگشت به آگاهی است. پس از کرونا اگر انسانها بهویژه کسانی که جوامع را هدایت میکنند و مسئولند، هوشمند باشند از این خرد و آگاهی استفاده میکنند. داخل پرانتز سوالی از شما بپرسم. به نظرتان انسان از چه زمانی مؤلفه «اتیک» را از دست داد؟ انسان از قرن ۱۹ به بعد اتیک را از دست داد. در قرن بیستم این از دست دادن شدیدتر شد و قرن بیست و یکم به وضعیت فاجعهآمیزی رسید. در این قرن انسانی که باید در مقابل همه انسانها و همه جوامع مسئول باشد، لابهلای قدرت ایدئولوژیک یا نگاه ایدئولوژیکی به زندگی و جوامع گم شد. به عبارتی پشت نقاب ایدئولوژی اتیک از بین رفت و انسان اگوئیستِ خودمحور بوجود آمد. این انسان گمان میکند که همه چیز در اختیار اوست و قدرت کنترل و هدایت همه چیز را در همه موقعیتها دارد. این بدترین نوع تفکر است، چرا که مولد انسان اگوئیست و انسان ضد اتیک است. انسان ضد اتیک نیز معنایی جز انسان ضد یا غیرمسئول ندارد. به همین دلیل است که میگویم اگر هوشمند باشیم باید پساکرونا برای ما دوران بازگشت به اتیک باشد. ما در کنار ایدئولوژی احتیاج به اتیک داریم و باید آن را در جهان امروز زنده کنیم. به عبارتی ضرورت دارد که انسان مسئول را دوباره زنده کنیم که این به زنده کردن و احیای خرد جمعی نیز میانجامد. به همین دلیل گفتم که زمانه شیوع کرونا دوران بیداری و آگاهی است. بگذارید برای فهم بهتر مطلب از تمثیل بازی فوتبال استفاده کنم. در فوتبال بهترین بازیکن ضرورتاً کسی نیست که خوب میدود، خوب پاس میدهد و خوب دفاع میکند، بلکه بهترین بازیکن کسی است که به فکر لحظه بعد است و دوراندیشی دارد، بنابراین برای «لحظه بعد» به فکر ساختن موقعیت است تا آن موقعیت تبدیل به شرایط ویژهای برای ساختن گل شود. پس بهترین بازیکن، کسی است که موقعیت سازی کرده و شرایط را آماده برای حرکت به آینده میکند. کرونا باید ما را برای نگرش به آینده و همچنین برای باز شدن پرسپکتیوهای انسانی و برای بازسازی خرد انسانی آماده کند. ما پیش از کرونا خرد جمعی را از دست داده و تبدیل به انسان ماشینیِ مکانیکی و انسان مصرف گرای قدرت محور شده بودیم. بازهم تاکید میکنم که پساکرونا باید برای ما دنیای بازگشت به اخلاق باشد و همینطور دنیای تغییر فرهنگ. در کشورمان پس از انقلاب تاکنون مدام بر ایدئولوژی پافشاری شد و هیچگاه در کنارش اتیک، یعنی مسئولیت بودن هر یک از افراد، نیز به عنوان مولفهای تأثیرگذار قرار نگرفت. و تغییر و تحول در سبک زندگی نیز اینجا معنا پیدا میکند. پیش از کرونا انسان ایدئولوژیک مغرور این ضرورت را درک نمیکرد، اما کرونا «هرّستی» به دل این انسان مغرور انداخت! انسان ناچار است که پس از کرونا شیوه زیستناش را تغییر دهد. باید تغییر در سبک و ریتم زندگی را آموخت. تجربه زیسته پیشینی ضرورتاً باید تغییر کند. اگر همچنان خودمحور، خودخواه و دچار حرص باشیم و خود را مرکز جهان بدانیم، یعنی اینکه هیچ درسی از دوران کرونا نگرفتهایم. تجربه کرونا نشان داد که جوامعی موفقند که امکان انتقال سریع تجربه خودشان را به جهان دیگری داشته و همچنین از امکان استفاده از تجربه دیگری بهرهمندند. بر این اساس دوران شیوع کرونا دوران بازگشت به تجربههای همزیستانه است. «هستایش» انسان مورد سوال و تهدید قرار گرفته است. بازگشت به انسان مسئول و بازگشت به خرد مسئولانه یعنی بازگشت به جامعهای که در آن انسان خردمند نسبت به خود و همه دیگریها مسئول است و تلاش خودش را میگذارد بر ترجمه سپهرهای فرهنگی. دوران پساکرونا به ما یاد میدهد که سپرهای فرهنگی به هم ترجمهپذیرند. بازگشت به انسان مسئول و بازگشت به خرد مسئولانه یعنی بازگشت به جامعهای که در آن انسان خردمند نسبت به خود و همه دیگریها مسئول است و تلاش خودش را میگذارد بر ترجمه سپهرهای فرهنگی من از این ترجمهپذیری به گفتوگو مداری و دیالوگ یاد میکنم. در این گفتوگو مداری، نظامهای گفتوگویی باز میشوند و به روی هم گشوده هستند. میخواهم اینجا جملهای از مرلوپونتی در تعریف انسان را بیان کنم که «انسان موجودی است که همواره بر جهان گشوده است به همان میزان که جهان بر او گشوده است.» این گشایش انسان بر هستی یا گشایش انسان بر جهان و گشایش جهان بر انسان، چه معنایی میدهد؟ یعنی اینکه انسان همواره آمادگی دارد برای استقبال از آنچه که اخلاقی و مسئولانه است و همواره آن را به شکل ترجمهپذیری به جامعه خود انتقال میدهد، به همان میزان نیز آماده است تا هر آنچه را که دارد و داشته اوست به جامعه دیگری انتقال بدهد یا ترجمهپذیر کند برای جامعه دیگری. دوران پس از کرونا باید همواره استقبال از ترجمهپذیری در معنای عام و بسیار گسترده آن باشد. جهان تجربهها جهان قابل ترجمه به هم هستند. ترجمهپذیر بودن یعنی برهم گشوده بودن، یعنی امکان انتقال داشتهها از جهانی به جهانی دیگر درون بسترهای فرهنگی. جهان زیسته، جهان قابل ترجمه به جهان زیسته دیگری است و فرهنگ بستری است که انتقال را به امری انسانی و شعورمحور تبدیل میکند. امروز انسان نمیتواند در لایههای بسته خودش باقی بماند و جدا از دیگریها و جدا از دیگر سپهرها همه چیز را داشته باشد. هر چیز که انسانها دارند داشتههای مشترک است. مهم این است که این داشتهها به اشتراک گذاشته شده و با حس مسئولیت پذیری و حس اخلاق و شعور بشری گره بخورند. پس در مجموع دوران پساکرونایی باید خردمندانه سبب شکلگیری رنسانسی جدید شود که در آن انسان به صلح با طبیعت، با خود و با دیگری برسد. ما در جهان قهر بهسر میبریم. ما فراموش کرده بودیم که انسانیم و انسان یعنی قدرت خرد. ما مغرور و برده ابزار شدیم. با ابزار به جان هستی و طبیعت افتادیم. اینک که کمی آرام گرفتهایم باید به شعور خود رجوع کنیم و از خود دوباره این پرسشهای هستیشناختی را بپرسیم: ما که هستیم؟ برای چه هستیم؟ به دنبال چه هستیم؟ و از این جهان چه توقع و انتظاری داریم؟