یکی از مهمترین پرسشهایی که پاسخ به آن میتواند از آسیبهای روحی و روانی ناشی از هراس از مرگ به مقداری قابلتوجه جلوگیری کند، پرسش از معنای زندگی است.
به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی است از شمسالملوک مصطفوی دانشیار فلسفه و مدیر گروه تخصصی فلسفه هنرِ فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران که در ادامه از نظر شما میگذرد: امروز در وضعیت جدیدی که بهواسطه غلبه نوعی جدید از ویروس کرونا برای نوع بشر رقم خورده است، پرسشهای بنیادین فراوانی در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… درباره حال و آینده جوامع انسانی مطرح است که هر یک ناظر به وجهی از وجوه متعدد تأثیر این بحران خانمانبرانداز است؛ پرسشهایی مانند اینکه چگونه میتوان از فقر روبهافزایش قشرهای پایین و متوسط، بهخصوص در جوامع کمدرآمد جلوگیری کرد و چه تدابیری میتوان اندیشید که در وضعیت جدید، ضمن پاسداری و حفظ سلامت مردم، از فروپاشی اقتصاد جلوگیری شود؟ نحوه تعامل دولتملتها و نیز دولتها با یکدیگر، در جهان پساکرونایی، بر چه اساس و اصول تازهای سامان خواهد یافت؟ چه راهکارهایی برای مواجهه با بحرانهای روحی و روانی ناشی از هراس کرونا، در میان قشرهای فراوانی از مردم میتوان اندیشید؟ جهان پساکرونایی با چه مشکلات و چالشهای جدیدی در حوزههای مختلف زیست انسانی روبهرو خواهد بود و برای حل آنها چه راهکارهایی وجود دارد؟ از دید نگارنده یکی از مهمترین پرسشهایی که پاسخ به آن میتواند به رویارویی توأم با آرامش، با این پدیده مهلک یاری رساند و از آسیبهای روحی و روانی ناشی از هراس از مرگ به مقداری قابلتوجه جلوگیری کند، پرسش از «معنای زندگی» است. بحث از معنای زندگی مسبوق به سابقهای طولانی است. میتوان در آرای بزرگترین فیلسوفان یونان یعنی افلاطون و ارسطو ردپای این موضوع را پیگرفت. افلاطون کسب فضائل و تحصیل «غایت خیر» را، که از طریق زندگی فلسفی ممکن میشود، به معناداری زندگی پیوند میزند. نزد ارسطو که دانش عملی ذاتاً متضمن نوعی از شناخت است، معنای زندگی، در طریق رسیدن به فضیلت اخلاقی و در نتیجه نیل به ائودایمونیا یعنی سعادت و کامروایی نهفته است. در جهان معاصر نیز این پرسش بارها و بارها و به اَشکال مختلف مطرح شده است. وقتی کافکا فوریترین وظیفه فلسفه را تأمل در پرسش از خودکشی میداند، دقیقاً به ضرورت ارائه پاسخی قانعکننده به پرسش از معنای زندگی اشاره میکند؛ زیرا احساس بیمعنایی، احساس پوچی را به دنبال دارد و خودکشی نیز پیامد همین پوچی است و لذا پرسش از معنای زندگی، یعنی اینکه آیا زندگی ارزش زیستن دارد، یکی از مهمترین پرسشهای فلسفی به حساب میآید. کسانی مانند تیلور نیز معتقدند ملال انسان معاصر ناشی از بیمعنایی زندگی است و در نوعی از زندگی که صرفاً بر مبنای لذتبردن هرچهبیشتر شخص استوار شده است، ریشه دارد. متفکران بسیاری با گرایشهای فکری بعضاً متعارض، به این پرسش اندیشیدهاند و پاسخهایی دادهاند. عدهای مانند سارتر که جهان را فاقد معنا میداند، در پی جعل معنا برای زندگی برآمدند و بعضی مانند کرکگور معنای زندگی را با ویژگیهایی مانند فردانیت و ترس آگاهی، که ویژگیهای انسان اصیل است، پیوند زدند. اما در این میان دیدگاههای دینمدار و معنویتگرا، با دعوت از مردم به تفکر درباره چگونگی و چرایی آفرینش عالم و هدفمندی خلقت انسان و نیز پیوند حیات دینی و معنوی به رستگاری غایی، بر معناداری زندگی بهعنوان حقیقتی ذاتی در بطن هستی آدمی، تأکید میکنند و حضور خداوند را بهعنوان «منشأ معنا» و جهتدهنده به زندگی انسان و نیز پشتیبان و حامی و دوست آدمی و رهاننده او از ترسهای فرارو و انگیزه اَعمال و رفتارهای نیک میدانند. به گفته تولستوی وقتی زندگی انسان به چیزی بزرگتر و مهمتر از خودش یعنی خدا مرتبط شود، آدمی میتواند از وحشت عمیقش خارج شود. در متون عرفانی نیز عشق به خداوند بهعنوان مبدأ و منشأ همه زیباییها و نیکیها، که بهصورت عشق به مخلوقات تجلی میکند، معنابخش به زندگی است. جایی که سعدی میسراید: به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست در واقع جهانی در ذات خود معنادار را ترسیم میکند که اعمال آدمی بر مبنای آن با شور و شوقی عاشقانه جهت مییابد. نمونههای بسیاری در ادبیات عارفانه وجود دارد که هر یک میتوانند الهامبخش نوشتارهای متعدد در این زمینه باشند. اینک که بشر در برابر وضعیت پیچیده ناشی از غلبه بیماری مهلک کرونا قرار گرفته که با یکهتازی بیامان خود و برهمزدن همه مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، آدمیان را بیمحابا به کام مرگ میفرستد، پدیده هراس از این بیماری که در واقع هراس از مرگ است، در چهرهای مخوف ظاهر شده است و با آشفتهکردن روح و روان قشری عظیم از مردم، زندگی را به نحوی مضاعف به کامشان تلخ کرده است. به نظر میرسد در این اوضاع بحرانی، طرح دوباره پرسش از معنای زندگی و تلاش برای پیوندزدن زندگی به اهدافی عالی و شریف میتواند تا حدود بسیاری موجب غلبه بر این ترسها شود. نباید فراموش کنیم که تعهد و مسئولیتپذیری و رفتار اخلاقی، امید و آرامش در مواجهه با سختیها و بحرانهای فرارو، از شاخصههای زندگی معنادارند. وقتی زندگی صرفاً ارضای امیال فردی به حساب نیاید و با هدفی بزرگتر گره بخورد، فرد در هر وضعیتی، ولو سخت و نابهنجار، به دنبال راهی خواهد بود که خود را به آن حقیقت اعلا نزدیک کند و هراس از مرگ جای خود را به انجام وظایف خاصی که بر عهده هر فرد است و نیز گسترش مهر و عشق، بهمنظور نیل به رضایت حق تعالی خواهد داد؛ کمااینکه در همین وضعیت هراسناک و در دل همین اوضاع آشوبناک، افراد، خیریهها، مؤسسات و گروههای مردمی بسیاری هستند که به یاری همنوعان خود میشتابند و در انجام وظایف انسانی خود هر خطری را به جان میخرند. به جرأت میتوان گفت که معقول زیستن و عاشقانه و دیندارانه و اخلاقی زیستن، که اولی توصیه فلاسفه و دومی روش و منش عرفا و بزرگان دین و اخلاق است، و در واقع همه به ساحت حقیقتی متعالی تعلق دارند و همگی زیستی در ساحت معنا هستند، عبور از هر بحرانی هرچند عمیق و چندلایه، از جمله بحران پیش رو را ممکن میسازند. لذا به نظر میرسد طرح دوباره پرسش از معنای زندگی و آزمون و سنجش پاسخهای ممکن در اوضاع و شرایط کنونی، میتواند به گشودن افقهای نو در مقابل چشمان مردمی که سرگشته به دنبال ملجأ و گریزگاهی برای رهایی از تشویشهای ذهنی و روحی خودند، منجر شود و چه بسا به نحوی فزاینده بر نیستانگاری برخاسته از بیمعنایی زندگی معاصر نیز فایق آید.