«مهرداد»، سی ساله است و مجرد. خودش میگوید امیدی به ازدواج کردن ندارد، بعد ادامه میدهد الان با این سطح درآمد، زندگی مجردی نسبتاً خوبی دارد امّا مشخص نیست درآمدش کفاف زندگی مشترک را هم بدهد! و این قصهی پسران مجرد و مردهای زیادی است که تنگناهای مالی، انتظارات اجتماعی و ساخت فرهنگی جامعه تمام بار زندگی را بر روی دوش آنان گذاشته است.
برخلاف تصور عامه، اولین قربانی مردسالاری یا جامعهی مردسالار از همین جنس مرد گرفته شده است. شکلگیری انتظارات اجتماعی از مردان که برآمده از فرهنگ کشاورزی و خانواده محوری در گذشته است، امروزه و در عصر مدرنیته پتکی است که با هر ضربهاش، یک اجتماع بر گردهی مرد فرود میآید.
در این ساختار فرهنگی و با سرکوب ابعاد لطیفتر روح و روان پسران، تعریف عمومی از مردانگی چیزی جز اختلاف جنسیتی و قوای جسمی به دست نمیدهد؛ امتیازاتی که با نیازهای جهان مدرن همخوانی چندانی ندارد.
تصور اینکه حتی رشتهی تحصیلی مردان نیز به هدف تامین معاش خانوادهای که هنوز شکل نگرفته انتخاب میشود، خود گواه تسلیم بی چون و چرای مردان در برابر قوانین جامعهی مرد سالار است.این عرف، این قوانین مردسالار و این دیدگاه باستانی نسبت به جنس نر، متهم اصلی ناملایمات روحی و روانی مردان امروزی است.
قصهی پر رنج دورهی سربازی و مصائبش، آن هم بدون هیچ حق انتخاب و هیچ گزینشی در توانمندیهای جسمی و رزمی مردان جوان، مثنوی هفتاد من کاغذ است.
پیچ و خمهای زندگی پسران به اینجا ختم نمیشود...
درصد بالای اعتیاد و یا خودکشی در دوره دانشجویی و سربازی، لطمات روحی و روانی که گاه تا آخر عمر میماند و مهمتر از همه عمری که بدون هدف و برنامه هدر میرود محصول همین چرخهی اشتباه است.
پیچ و خمهای زندگی پسران به اینجا ختم نمیشود، فارغالتحصیلی یا پایان خدمت سربازی، تازه ابتدای تونل وحشتی است که تمام غافلگیریها و حیلههایش را برای مردان کنار گذاشته است.
در به در زدن برای یافتن شغلی مناسب، رو زدن به این و آن و واسطه قرار زدن دوست و آشنا؛ همه و همه برای این است که میداند اگر زندگی مشترکی هم در کار باشد لااقل در دغدغههای مالی و بار روانی ناشی از آن، «مشترک» نیست. آن هم زندگی که از همان روز اول مرد در نقش دیکتاتورِ بزرگ خانه، همیشه مقصر و مسئول مشکلات و رفع کمبودها یا مدیریت چالشها است. شاید اگر کمی منطقی فکر کنیم این به ظاهر دیکتاتورهای خانگی آنقدرها هم بد و ظالم نیستند که سزاوار اینهمه دشواری و بر دوش کشیدن کولهباری از مشکلات باشند.
در این قالب اجتماعی، "مرد" یعنی کسی که از دوره نوجوانی و بعدها در ایامی که میتوانست به دنبال علایق و سلایقش برود، قدم در راهی گذاشته که صرفاً بتواند یک زندگی متعادل و معقول یا مطابق با استاندارهای معمول جامعه تشکیل دهد و اقتصاد خانواده را تامین کند. این یعنی گذشتن از تمام خواستنیها برای خواستههای دیگری و احساس بیاهمیت بودن در روندهای اجتماعی!
فرآیندی که تا میانسالی و پیری هم با همین روال ادامه دارد. چرخه سرکوب احساسات و نادیده گرفتن خواستهها و نیازهای روحی و حسی و به دوش کشیدن تمام بار مسئولیت خانواده و فرزندان تا روز آخر زندگی مرد ادامه دارد.
آنچه از مرد هیولایی بیرحم و دیکتاتوری کوچک در محیط خانه میسازد
اولین چیزی که در زیر این فشار کمرشکن نادیده گرفته میشود همان «منِ» مرد است؛ موجودی در میانههای زندگی با انبوهی آرزوی فراموش شده و عقدههای فرو خفته. همین دردها، همین سرکوب خواستهها در طول زمان گاه از او هیولایی بیرحم و دیکتاتوری کوچک در محیط خانه میسازد.
«عبدالله»، یکی از همان مردهاست که در دوران بازنشستگی نه تنها مجال استراحت نیافته که مخارج زندگی دو پسر متاهلش که بیکار شدهاند هم بر مشکلاتش افزوده است. او به ایسنا میگوید: "با وجودی که در این سن و سال توان کار سنگین ندارم امّا از لولهکشی تا برقکشی و هرچه دم دستم باشد را برای گذران زندگی خانوادهام انجام میدهم."
عبدالله اما نگران «بعد از خودش» است، او میگوید بعد از من «اینها» -خانوادهاش- چه میکنند؟ زندگی و جبر اجتماعی همین قدر بیرحم و سختگیر است. این بحرانهای اقتصادی و معیشتی اخیر هم بیش از گذشته عرصه را بر مردان تنگتر کرده است.
تغییرات فرهنگی و الگوپذیری برخی خانوادههای امروزی از نمایش زندگیهای لوکس اینستاگرامی و ماهوارهای فشار عصبی بزرگتری است. نمایشهایی که برای مردی که دو شیفت کار میکند، با زندگی و دنیای واقعی زمین تا آسمان فرق دارد.
دنیای مردانگی و پدرانگی جدید
یک جامعه شناس توانمندی اقتصادی مردان را یکی از ایده آل های مردانگی و پدرانگی در جامعه امروز میداند و تاکید میکند: مردان نقش مهمی در تامین نیازهای اقتصادی، عاطفی، روانی، فرهنگی، اجتماعی و تربیتی دارند، اما مردان جدید به عنوان همسر و پدر مانند گذشته عمل نمی کنند و مردانگی و پدرانگی جدید دارند.
علی یعقوبی با بیان اینکه کارکرد مرد و نقش مردان از گذشته تاکنون دستخوش تغییراتی شده است، به ایسنا میگوید: مردان قدیم پدرسالار بودند و پدرسالاری یک تیپ ایده آل از مردانگی و پدرانگی همراه با هیمنه و اقتدار بود. قدرت اقناع سازی مردان پدرسالار مبتنی بر قدرت فیزیکی و اقتصادی است اما قدرت فیزیکی، ایده آل مردانگی و پدرانگی برای جامعه امروز نیست، بلکه جامعه مردان ملایم، مهربان و دلسوز را طلب می کند، نه مردانی که فقط در تکاپوی تامین نیازهای مادی خانواده هستند.
وی با اشاره به چرخش جامعه در عرصه مردانگی و پدرانگی، عنوان کرد: امروز مردانگی و پدرانگی دچار بحران اقتصادی است، مردان در کنار ابعاد اخلاقی و عاطفی دارای بعد اقتصادی هستند و توقعات مادی از آنها وجود دارد، اما تعارض موجود در عرصه درآمد و نیازهای خانواده، اختلاف طبقاتی، بیماری های مهلک و مرگ و میر موجب شده نقش مردانگی و پدرانگی در معرض آسیب قرار گیرد.
بسیاری از مردان جدید مهارت گفت وگوی اجتماعی و فرهنگی ندارند
این عضو هیئت علمی با بیان اینکه بسیاری از مردان جدید مهارت گفت وگوی اجتماعی و فرهنگی ندارند، میگوید: مردان نیازمند توانمند شدن اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند. در واقع یک مرد با برخورداری از توانمندی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قدرت نمادسازی برای خانواده را دارد و این نمادها یک مرد را ایده آل می کند. امروز مردسالاری، زن سالاری و فرزندسالاری از حیث انتفاع خارج شده و قدرت در خانواده مفهوم گذشته را ندارد، بلکه قدرت مردانگی و پدرانگی در خانواده توزیع شده و هرگونه محور بودن به مثابه فاصله گرفتن از ایده آل ها است.
یعقوبی با بیان اینکه مرکزیت مرد دیگر حلال مشکلات خانواده نیست و خود ایجاد چالش می کند، گفت: شاهد افقی شدن قدرت در خانواده هستیم و هرمی بودن قدرت رو به زوال رفته است لذا مردان ایده آل بیشترین سازگاری را با شبکه سازی قدرت در خانواده دارند.
این جامعه شناس، نقش همسری مردان را مقدم بر نقش پدرانگی دانست و اظهار کرد: مردان در کنار وجه مادی و اقتصادی نوعی ارتباط روحی و معنوی با خانواده خود دارند که این ارتباط روحی و معنوی سرمایه عاطفی تولید می کند. سرمایه عاطفی خانواده است که در بحران ها همدلی و هم دردی بین اعضا را شکل می دهد. البته در جامعه پدرسالار گذشته این انتظار از مرد وجود نداشت، اما جامعه جدید از مرد انتظار دارد در کنار کارکردهای اقتصادی، کارکردهای عاطفی خانواده را دنبال کند.
نظام اجتماعی مردسالار از بدو تولد تا دم مرگ تعیینکنندهی چهارچوبهای ذهنی و رفتاری مردهاست، اما یک جایی باید این سازوکار ویرانگر پایان یابد. این چیزی است که نه تنها نیمی از ظرفیت اجتماعی را محو کرده، بلکه نیمه دیگرش را هم که علیالظاهر همه چیز باید تحت کنترلش باشد، زیر چرخ ناعدالتیها به ماشینهایی برای کار بدل کرده است.
گزارش از: «حیدر کاشف»، خبرنگار ایسنا بوشهر
انتهای پیام