موتور ایاز طلبه پاکستانی این روزها بین جهادیهای قم مشهور شده است. از این سر شهر به آن سر شهر با کمک هایی که به زحمت تهیه کرده است.
به گزارش خبرنگار مهر کرونا که آمد خیلی از مشکلات جدید سر برآورد قرنطینه، بسته شدن کاسبیها، مشکلات اقتصادی، دوری از اقوام و آشنایان ولی با همه این مشکلات جامعه با انسانهای جدیدی آشنا شد که برای یاری رساندن به انسانها هیچ مرزی را نمی شناسند. پای صحبتهایش که می نشینیم و به حرفهایش گوش میدهم، به حرکت دستهایش که مخصوص مردمان شبه قاره نگاه میکنم. حتی اسم بعضی از گروههایی را که با آنها مشغول کمک رسانی بوده به خاطر ندارد، از تلاشهایش که می شنوم تعجب میکنم چرا اینقدر تلاش میکند پاسخ را لابهلای حرفهایش پیدا میکنم: زمانی که من در قم هیچ چیز نداشتم حضرت معصومه (س) مرا فراموش نکرد من چگونه الان حضرت معصومه (س) و مردمش را فراموش کنم؟ نامش ایاز حسین است و ۲۴ ساله. اهل کشور پاکستان، طلبه جامعه المصطقی العالمیه (ص) و مشغول به تحصیل در رشته معارف اسلام. چند وقتی است که به گروههای جهادی پیوسته است و به کمک نیازمندانی میشتابد که این روزها تعدادشان زیاد هم شده است. طریقه آشنا شدن و پیوستن به این فعالیتها در ایام کرونا را این چنین تعریف میکند: روز اولی که شنیدم بیماری کرونا در قم شیوع پیدا کرده است بسیار متعجب شدم، چرا که قم شهری هست که نه در مرز قرار دارد و نه هواپیمایی به آن میآید، همه چیز تعطیل شد و اکثر دوستانم به من گفتند برگردیم کشور خودمان اما من در جوابشان گفتم من زمانی که به قم آمدم هیچی نداشتم، حتی مدرک اقامتی هم نداشتم حضرت معصومه (س) مرا رها نکرد حال که مردم شهر حضرت بی بی کمک نیاز دارند چطور آنها را رها کنم و برگردم کشورم. ایاز ۴ سال پیش به ایران آمده است و یکسال به صورت آزاد مشغول تحصیل دروس طلبگی بوده است. در آن زمانها او طلبه رسمی محسوب نمیشده است تا اینکه بعد از مدتی در امتحان ورودی المصطفی شرکت کرده است و به صورت طلبه رسمی در آمده است. ایاز سیر کارهایش تا امروز را اینگونه میگوید: من ابتدا از خوابگاه محل تحصیلم شروع کردم، کارهایی مثل پخش میوه و یا ضد عفونی محیط با من و بعضی دوستان دیگر بود. روزی یکی از بچهها پرسید تو چرا اینکارها را انجام میدهی، اینجا که برای خودش مسئول دارد؟ من پاسخ دادم این وظیفه فقط مربوط به من نیست هر کس در عالم از مسلمانان، شیعه و سنی مشکلی دارد، وظیفه ماست که به یاریاش بشتابیم. بعد از آن من با جایی که قبلاً هم همکاری کرده بودم به اسم قرارگاه اربعین مرتبط شدم، من قبلاً در همین هئیت وظیفه خدمت رسانی به زائران اربعین در مصلای قدس را به عهده داشتم، قرارگاه اربعین در جریان پیادهروی اربعین توفیق خدمت رسانی به ۱۳۵ هزار نفر از زائران اربعین داشت که از کشورهای پاکستان، هندوستان، تایلند و افغانستان به قصد شرکت در پیاده روی اربعین به قم آمده بودند. ما غیر از اسکان، وظیفه تهیه سه وعده غذا برای آنها را نیز به عهده داشتیم و من مسئول خدمت رسانی به بخش زائران پاکستان بودم. قرارگاه اربعین تصمیم به فعالیت در ایام کرونا گرفت و در زمینه کمک به پزشکان و مریضان در بیمارستان شهید بهشتی، تهیه بستههای غذایی و بهداشتی بین نیازمندان فعالیت میکرد، من هم به مدت ۱۰-۱۵ روز در بیمارستان شهید بهشتی مشغول کمک کردن بودم. ما در آنجا وظیفه تهیه آب میوه برای پزشکان و مریضها را به عهده داشتیم. ایاز ادامه میدهد: محل دیگری که در آن فعالیت کردم خوابگاهی مربوط به طلاب پاکستان بود که با شروع کرونا مشکلات زیادی برای آنها پیش آمده بود من تلاش کردم با پیدا کردن خیرین از داخل و خارج ایران برای آنها بستههای بهداشتی و مواد غذایی تهیه کنم که با کمک خداوند این مشکل نیز بر طرف شد بخش طلبههای غیر رسمی در قم با مشکلات روبرو هستند مخصوصاً در ایام کرونا چون بیشترین کمکی که به آنها میشود از طرف دفتر مراجع بود و وقتی همه قم بسته شد آنها از بخش مهمی از کمکها محروم شدند. من برای جذب و سازماندهی کمکها؛ هئیتی را با نام سیده معصومه تاسیس کردم و با همکاری آقای هاشم زاده تعداد ۲۵۰ بسته مواد غذایی برای ماه رمضان تهیه شد و به همراه بلیطهای مخصوص نان توزیع گردید. تعداد ۱۲۰ گونی آرد هم تهیه کردیم و آنرا به ۲۳۰ خانواده دادیم. موتور ایاز این روزها در قم بین جهادیها مشهور شده است. از این سر شهر به آن سر شهر با کمکهایی که با زحمت تهیه کرده است: برای رساندن بستههای غذایی و بهداشتی نیازمند وسیله بودم و خودم هم وسیلهای نداشتم برای همین از یکی از دوستانم درخواست کردم تا موتورسیکلت خودش را به من قرض بدهد تا از آن برای رساندن بستهها استفاده کنم. ایاز میگوید مادرش خیلی اصرار به بازگشت او داشته است: "از این جهت نگران بود که بیماری کرونا در قم شیوع پیدا کرده و از طرفی من در قم کسی را ندارم، مادرم نگران این بود که اگر من مریض شوم کسی نیست که از من مراقبت کند. من در ابتدا به مادرم می گفتم انشالله مشکلی بوجود نمیآید زمانی که اصرار مادرم بیشتر شد به مادرم گفتم من سوالی از شما دارم، زمانی که قاسم سلیمانی شهید شد؛ او در عراق و سوریه مشغول جنگیدن بود. آیا مادر قاسم سلیمانی این درخواست را مطرح کرد که من پسر خودم را میخواهم آیا خواهرش این درخواست را مطرح کرد؟ قاسم سلیمانی را شهید کردند. قاسم سلیمانی چه هدفی داشت و چرا شهید شد؟ آیا همین هدف را نداشت که امام زمان را راضی کند؟ من بیشتر از یک ساعت با مادرم صحبت کردم و به مادرم گفتم انشالله برای من اتفاقی نمیافتد من اینجا هستم کنار حضرت معصومه (س) و مشغول خدمتام. مادرم بعد از شنیدن حرفهایم راضی شد و برای من خیلی دعا کرد و من الان سلامتی خودم را از دعای مادرم میدانم. این طلبه پاکستانی از وجود هیئتی با حضور پاکستانیهای دیگر خبر میدهد که این روزها مشغول کارهایی مثل تقسیم بستههای مواد عذایی و ضد عفونی معابر و اماکن هستند. از او میپرسم که مردم وقتی متوجه پاکستانی بودن تو میشوند چه واکنشی نشان میدهد. ایاز میگوید یک بار کسی از او سوال کرده است که تو که پاکستانی هستی اینجا چه کار میکنی و ایاز اینگونه جوابش را داده است: پرسید در شرایطی که الان ایرانیها هم ترسیدهاند شما چرا اینجا مشغول کمک هستید؟ پاسخ دادم روز قیامت خدا از بندگانش میپرسد که برای من چه کاری انجام دادید؟ عدهای جواب می دهند نماز خواندیم و روزه گرفتیم. خدا پاسخ میدهد که این را برای خودتان انجام دادهاید اگر انجام دادید بهشت می روید و اگر انجام ندادید جهنم میروید. ولی یک نفر بلند میشود و جواب میدهد من به مردم کمک کردم، من به مردم غذا دادم، خدا میگوید من اینکار را دوست دارم و این کار برای من انجام شده. کاری را که خدا دوست دارد امام زمان هم دوست دارد و من این کار را به این دلیل انجام دادهام که امام من از این کار راضی بشود و از من خوشحال شود.اولین جایی که مریضی شروع شد قم بود و اولین جایی که مریضی در حال تمام شدن است قم است. و این به دلیل این است که مردم در این شهر کنار یکدیگر ایستادهاند و به نیابت امام زمان کارهایی را انجام دادهاند و همهی اینها به برکت امام است. ایاز در پایان خاطره جالبی از ایام کرونا تعریف میکند که حسابی به یادش مانده است: من چند روزی مشغول کمک رسانی در بیمارستان کامکار قم بودم در آنجا با طلبهای ملاقات کردم و با او سلام علیکم داشتم. آدم خیلی آرامی به نظر میرسید بعداً از بقیه شنیدم که این شخص دو روز قبل فرزند و همسرش را از دست داده، ولی به این دلیل که کسی از مریضان ناراحت نشود به هیچکس اطلاع نمیدهد آنها را از بیمارستان انتقال میدهد و در تنهایی خودش اشک میریزد و سپس دوباره به بیمارستان برمیگردد و مشغول خدمت دوباره میشود. وقتی من این داستان را شنیدم خیلی برای من جالب و عجیب بود. همهاش با خودم فکر میکنم چطور ممکن است؟ به نظر من این فقط بخاطر امام زمان است. قهر شهر هزار مردم است و این روزها؛ روزهای سختی را میگذراند اما حتماً ایاز و ایازها به خاطرش خواهند ماند. کسانی که بدون در نظر گرفتن ملیت، هنگامی که مردم نیازمند کمک شدند به گوشه عافیت نشتافتند و به یاری مردم برخاستند. نمونه ایاز تنها نمونه از پاکستانیها و افغانستانیهایی نیست که اینگونه جهادیوار به سیل طلاب و کمکرسانان در قم پیوستهاند؛ اما تکرار و وبازگویی این موارد شاید به خاطرمان بیاورد که ما چگونه با آنها رفتار میکنیم؟